خوشگل خانوم

سلام عشق مامان هرچی از خوشی با تو بودن بگم کم گفتم .روز اول که اومدیم خونه شبش تب شدیدی داشتی رفتیم بهشتی گفتن زردیت بالاست 15.5بود بستری شدی دوشب و دو روز بستری بودی تواین دوروز داغونشدیم بخیه هام سه تاش باز شد درد شدیدی داشتم مرخص که شدی سه روز بعدش دوباره زردیت رفت بالا دوباره 3روز و 3شب بیمارستان بودیم وای چه شبای سختی بود  وقتی 18 روزت بود متوجه شدیم رفلاکس داری مدام بالا میاوردی کلی شربت میدادم بخوری اما فایده ای نداشت.4جا دکتر بردیمت همشون یکجور بودن.کم کم به شکرانه خدا بهتر شدی شبها که خواب نداشتی از 2 شروع میکردی تا 5 مدام گریه میکردی چه گریه ای اما کمکماونم بهتر شده و الان که 2ماه و16روزته ساعت 2 میخوابی تا 10 صبح.داروهاتم دیگه همه رو قطع کردم خیلی موقع خوردنشون اذیت میشدی.

وقتی 36 روزت بود گوشات رو سوراخ کردیمو 56 روزگیت اولین لبخند چشم تو چشم رو بمن زدی.چقدر لحلظه قشنگی بود.این روزا هم که کلی اغومیگی و واسم حرف میزنی حسابی واسه بابات خودت لوس میکنی واسش میخندی.گردنتم نکه میداری وقتی بغلت میکنم با پشتی که پشتمه حرف منیزنی

جیغ زدنم تازگیا بلد شدی