روزهای سخت 2
سلام مامان جان.خیلی دلم گرفته. این روزهاخیلی سخت میگذره.تواین چهارسالیکه من وبابات یکی شدیم سه بار خونمون رو عوض کردیم چون مستاجریم.هرسال دغدغه پیداکردن خونه ارزون وجابه جا شدن واذیت کردنای صابخونه وبد بودن خونه خیلی اذیتم کرده امسال هم باید جابه جا بشیم اما خونه خیلی گرون شده وپول ما هم...
راستش کمی از دست بابایی دلگیرم چون زیاد به فکر خونه نیست.نه میتونیم زمین بخریم نه میتونیم اجاره بدیم حقوق بابایی هم خیلی کمه.
ومن همچنان به خدایم ایمان دارم ازش خواستم باوجود تو زندگیمون رونق بگیره کار بابایی درست بشه بتونیم ی خونه از خودمون داشته باشیم.امیدوارم...
این روز های سخت هم میگذرد...
اینم اولین لباسهایی که مادرجون وقتیکه فکر میکردم تو رو دارم واست خرید
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی