اولین سونو
سلام عزیز دلم خیلی وقته که به اینجا سر نزدم چون اثاث کشی داشتیم و اینترنت نداشتیم قرار بر این بود که سه شنبه برم سونو بدم ساعت 5بود نوبتم شد با هزار سلام صلوات رفتم تو اما دکتر گفت مثانه ام خالیه و هیچی پیدا نیست .
منم که دنیا به روم سیاه شده بود دیگه حال خودم نفهمیدم تا خونه گریه میکردم میترسیدم که مشکلی برات پیش اومده باشه.قرار بود یکشنبه برم دوباره همونجا تا سونو مجدد کنه اما ...
پنجشنبه میخواستم نمازبخونم که متوجه چندتا لک قهوه ای کم رنگ رو لباسم شدم اومدم تو خونه باباجون داشت نماز میخوند نشستم مثل ابر بهاری اشک میریختم باباتم که خیلی نگران شده بود رفت بیمارستان گفتن باید برم زایشگاه سونو بدم همه جا هم تعطیل بود با چشمای گریون ساعت3ظهر سوار موتورشدیم رفتیم اما بعداز کلی معطل کردن خانم دکترشون اومد مشکلمو گفتم رفتم رو تخت سونو واژینال بود منم حسابی میترسیدم که نکنه چیزیت بشه یکمی دقت کرد گفت من فقط ساک حاملگی رو میبینم و جنین رو نمی بینم باید شنبه دوباره بری سونو.
ماهم ناراحت تر برگشتیم شهادت امام صادق بود خیلی دست به دامنش شدم و از حضرت زهرا سلامتیت رو خواستم
گذشت و جمعه شب ما دعوت بودیم خونه عمو وحید شما.چون اونا میخواستن بعد 3 سال اینجا بودن برگردن کرمانشاه.اونجا کلی با زن عموت که خیلی باهم خوبیم در باره شما صحبت کردیم وکلی بهم دلداری داد.
شنبه ساعت 3 رفتم مطب باذکر یا رضا رفتم رو تخت خوابیدم راستی مادرجون اینا هم رفته بودن مشهد کلی هم سوغاتی واست آوردن که بعدا عکساشو میذارم خلاصه دکتر گفت همه چی خوبه و قلب کوچولوی شماهم میزنه اما چون لکه داشتم دکتم واسم شیاف نوشت وگفت اگه خوب نشدی باید بیمارستان بستری بشم امروز پنچ شنبه 6شهریور حالم بهتره ومادرجونم تازه از مشهد راه افتادن انشالله به سلامتی برسن.
این هفته هفته هفتم روزسوم است .دونه انارم خدا تورو به من ببخشه که همه امیدم تویی