یکی شدن مایکی شدن ما، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
مامان خانممامان خانم، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
باباجونباباجون، تا این لحظه: 36 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره
 مطهره خانم مطهره خانم ، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

*دردانه قلبم*

اولین سونو

1393/6/7 18:06
نویسنده : مامان
269 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم خیلی وقته که به اینجا سر نزدم چون اثاث کشی داشتیم و اینترنت نداشتیم قرار بر این بود که سه شنبه برم سونو بدم ساعت 5بود نوبتم شد با هزار سلام صلوات رفتم تو اما دکتر گفت مثانه ام خالیه و هیچی پیدا نیست .
منم که دنیا به روم سیاه شده بود دیگه حال خودم نفهمیدم تا خونه گریه میکردم میترسیدم که مشکلی برات پیش اومده باشه.قرار بود یکشنبه برم دوباره همونجا تا سونو مجدد کنه اما ...گریه
پنجشنبه میخواستم نمازبخونم که متوجه چندتا لک قهوه ای کم رنگ رو لباسم شدم اومدم تو خونه باباجون داشت نماز میخوند نشستم مثل ابر بهاری اشک میریختم باباتم که خیلی نگران شده بود رفت بیمارستان گفتن باید برم زایشگاه سونو بدم همه جا هم تعطیل بود با چشمای گریون ساعت3ظهر سوار موتورشدیم رفتیم اما بعداز کلی معطل کردن خانم دکترشون اومد مشکلمو گفتم رفتم رو تخت سونو واژینال بود منم حسابی میترسیدم که نکنه چیزیت بشه یکمی دقت کرد گفت من فقط ساک حاملگی رو میبینم و جنین رو نمی بینم باید شنبه دوباره بری سونو.
ماهم ناراحت تر برگشتیم شهادت امام صادق بود خیلی دست به دامنش شدم و از حضرت زهرا سلامتیت رو خواستم 
گذشت و جمعه شب ما دعوت بودیم خونه عمو وحید شما.چون اونا میخواستن بعد 3 سال اینجا بودن برگردن کرمانشاه.اونجا کلی با زن عموت که خیلی باهم خوبیم در باره شما صحبت کردیم وکلی بهم دلداری داد.
شنبه ساعت 3 رفتم مطب باذکر یا رضا رفتم رو تخت خوابیدم راستی مادرجون اینا هم رفته بودن مشهد کلی هم سوغاتی واست آوردن که بعدا عکساشو میذارم خلاصه دکتر گفت همه چی خوبه و قلب کوچولوی شماهم میزنه اما چون لکه داشتم دکتم واسم شیاف نوشت وگفت اگه خوب نشدی باید بیمارستان بستری بشم امروز پنچ شنبه 6شهریور حالم بهتره ومادرجونم تازه از مشهد راه افتادن انشالله به سلامتی برسن.
این هفته هفته هفتم روزسوم است .دونه انارم خدا تورو به من ببخشه که همه امیدم تویی  زیبامحبت

پسندها (3)

نظرات (6)

بــــــــــــاران
8 شهریور 93 13:44
سلام عزیزم اتفاقی وبت رو دیدم/منم لک بینی داشتم نگران نباش وبه خودت استرس نده الحمدالله من و امیرعباسم الان در ماه هفتمیم/ عزیزم فقط اینو بهت بگم که تو تاآخر 9 ماه نباید سوارموتوربشی خیلییییییییییییییی بده واسه بچت مخصوصا لک بینی هم داری باید خیلی مراقب خودت باشی/زیاد تحرک نداشته باش فقط بخور وبخواب پله پایین بالا نکن زیاد دولا راست نشو به پهلوی چپ تا میتونی بخواب و استراحت کن/ومهمترازهمه توکت به الله داده بی منت
مامان
پاسخ
مرسی عزیزم که به ما سر زدی
فاطمه ع
10 شهریور 93 11:08
خدارو شکر که بخیر گذشت گلم منم اوایل لک میدیدم اما به خودم استرس وارد نمیکردم تا بدتر بشه پیش دکترم رفتم و گفت بخاطر تشکیل قلبش بوده و بخیر گذشت مواظب خودت باش عزیزم
مامان
پاسخ
خدا بخیر کرد ایشالله به سلامتی نی نی هامون بدنیا بیان
مامان
12 شهریور 93 9:49
سلام عزیزم . اصلا نگران نباش هیچ چیزی نمیشه . من بچه دومم رو باردارم.سر اولی که 10 سال پیش بود هیچمشکلی نداشتم اما برای نی نی دوم از هفته ی 5 لکه بینی داشتم مثل شما قهوه ای تیره خدا روشکر با شیاف برطرف شد . تازه شاغلم هستم و باید میومدم سرکار. خدا رو شکر الان هفتهی 16 تمام شده و نی نی گلی خوبه و منم بهتر شدم. تو هم نگران نباش همچیز به خیر و خوبی تمام میشه . دوست داشتی بهم سر بزن تا این دوران رو با هم بگذرونیم.
خاطره
19 شهریور 93 14:38
نگران نباش گلم. خدا نگه دارشه..خدا کریمه
فاطمه ع
29 شهریور 93 19:40
سلام عزیزم ان شاا.. که نی نی سلامته و هیچ مشکلی نیست حالت تهوع نداری؟؟حالت خوبه؟؟
مامان
پاسخ
مرسی انشالله نه حالت تهوع ندارم شکر خدا
مامان نازی
3 مهر 93 1:21
عزیزم منم مث تو کلی گریه کردم اخه کوچولویه منم تو هفته 5 دیده نشد و دکتر گفت فقط ساک حاملگی میبینه اما الان جفتیمون خوبیمو نی نی هم 21 هفته ایی شده
مامان
پاسخ
انشالله سالم باشید و نی نی نازت به زودی بغل کنی