روزهای بی تو...
امروز روز دومیه که برگشتم خونه 15 روز ازفرشته شدنت میگذره مامان جان بی تو خیلی برام سخته بیاد روزهایی میفتم که صبح رو باهم شروع میکردیم سلامت میکردم باهم صبحانه میخوردیم لباسهایی که برات خریدم رو نیگاه میکردیم و چقدر نازش میدادم میوه دلم نازگل چیده شده من هیچ وقت ازیادم نمیری چقدر کوچولو بودی دلم ازاین میسوزه که قلبت کارمیکرد آخه چرا باید ازکار میفتاد.هر وقت میام اینجا داغم تازه میشه بابایی میخواد اینجارو ببنده گفتم نه بهترین خاطراتم رو اینجا دارم امیدوارم چند وقت دیگه دوباره باخبر خوش بیام حالاکه یه فرشته پیش خدا دارم دعام زودتر براورده میشه عزیزدلم دعاکن مامان چیزیش نباشه و این ماهها زودتر بگذره وخدا ی نی نی دیگه تو دل مامانی بذار...
نویسنده :
مامان
10:11